(http://help.blog.ir/1390/5/16/template-codes#tag_blog_title

روستای صدراباد
روستایی در دل ایران (صدرآباد ندوشن)

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
قصد داریم ازطریق وبلاگ صدرآباد، روستا صدرآباد ندوشن و همچنین از اداب و رسوم و مراسماتی که در این روستا برگزار می شود، برای شناخت بیشتر معرفی کنیم. همچنین تلاش می کنیم مشکلات مردم و موجود در روستا را بررسی کرده تا مسئولان استان در جریان قرار گیرند و تصمیاتی برای بهبودی وضع موجود و مشکلات اتخاذ کنند.
اهالی روستای صدرایاد ندوشن.
و من الله توفیق

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پیوندهای روزانه
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت مسلم» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

شهادت مظلومانه ی امام هشتم، علی بن موسی الرضا بر همه شیعیان تسلیت باد.

چند داستان از امام رئوف، امام رضا (ع)

۱-

میهمان دوستی امام علیه السلام

راوی: یکی از نزدیکان امام رضا علیه السلام

مرد گفت: «سفر سختی بود. یک ماه طول کشید».

امام رضا علیه السلام فرمودند: «خوش آمدی!»

«ببخشید که دیروقت رسیدم. بی پناه بودن مرا مجبورکرد که دراین وقت شب، مزاحم شما شوم».

امام لبخندی زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده ای میهمان دوست هستیم».

در این هنگام روغن چراغ گردسوز فرونشست و شعله اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمی انداختم».

امام در حالی که با تکه پارچه ای، روغن را از دستش پاک می کرد، فرمودند: «ما خانواده ای نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».

۲- از مدینه تا خراسان شتربان امام بود. مردی از روستاهای اصفهان. سنی مذهب. به خراسان که رسیدند امام کرایه شان را داد.رو کرد به امام: "پسرپیامبر!دست خطی بدهید برا ی تبرک با خودم ببرم اصفهان ." امام برایش نوشتند:"دوست آل محمد باش ،هر چند خطاکار باشی. دوستان و شیعیان ما را دوست بدار هر چند آنها هم خطا کار باشند."

۳-

مزد نامعین‌‌‌‌‌

آن روز را سلیمان بن جعفر جعفری و امام رضا علیه السلام به دنبال کاری با هم بیرون رفته بودند. غروب آفتاب شد و سلیمان خواست به منزل خویش برود، علی بن موسی الرضا به او فرمود: «بیا به خانه ما و امشب با ما باش.» اطاعت کرد و به اتفاق امام به خانه رفتند.

امام غلامان خود را دید که مشغول گلکاری بودند. ضمنا چشم امام به یک نفر بیگانه افتاد که او هم با آنان مشغول گلکاری بود، پرسید: «این کیست؟».

غلامان: «این را ما امروز اجیر گرفته‌‌‌‌‌ایم تا با ما کمک کند.».

- بسیار خوب، چقدر مزد برایش تعیین کرده‌‌‌‌‌اید؟.

- یک چیزی بالاخره خواهیم داد و او را راضی خواهیم کرد.

آثار ناراحتی و خشم در امام رضا پدید آمد و رو آورد به طرف غلامان تا با تازیانه آنها را تأدیب کند. سلیمان جعفری جلو آمد و عرض کرد: «چرا خودت را ناراحت می‌‌‌‌‌کنی؟».

امام فرمود: «من مکرر دستور داده‌‌‌‌‌ام که تا کاری را طی نکنید و مزد آن را معین نکنید هرگز کسی را به کار نگمارید، اول اجرت و مزد طرف را تعیین کنید بعد از او کار بکشید. اگر مزد و اجرت کار را معین کنید، آخر کار هم، می‌‌‌‌‌توانید چیزی علاوه به او بدهید. البته او هم که ببیند شما بیش از اندازه‌‌‌‌‌ای که معین شده به او می‌‌‌‌‌دهید، از شما ممنون و متشکر می‌‌‌‌‌شود و شما را دوست می‌‌‌‌‌دارد و علاقه بین شما و او محکمتر می‌‌‌‌‌شود. اگر هم فقط به همان اندازه که قرار گذاشته‌‌‌‌‌اید اکتفا کنید، شخص از شما ناراضی نخواهد بود. ولی اگر تعیین مزد نکنید و کسی را به کار بگمارید، آخر کارهراندازه که به او بدهید باز گمان نمی‌‌‌‌‌برد که شما به او محبت کرده‌‌‌‌‌اید، بلکه می‌‌‌‌‌پندارد شما از مزدش کمتر به او داده‌‌‌‌‌اید.» «1»

(1). بحارالانوار، ج 12/ ص 31.

بسمه تعالی
امروز روز شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه است.
مسلم بن عقیل که از یاران وفادار امام حسین ع بودند و از وفادارترین و مخلص ترین پیروان امام حسین ع و پدر و برادرشان، امام حسن ع بودند.
مسلم داستان غم انگیزی دارد.
داستان مسلم از انجایی اوج می گیرد که کوفیان نامه های بیعت خود که شامل هزاران نامه بیعت می باشد به سمت امام حسین ع روانه می کنند،   از امام میخواهند که روی کمک کوفیان حساب باز کنند و به سمت کوفه بیایند. امام ع برای صدق وفای کوفیان مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد. مسلم روانه ی کوفه میشود و در ابتدای ورود به کوفه مردم کوفه استقبال با شکوهی از آن حضرت به عمل آوردند اما چه بسا این استقبالها و بیعت دادن ها چند صبای دوام نمی اورد.
زمانی که ابن زیاد، حاکم مدینه از ورود مسلم خبر دار میشود همه را بسیج به قتل مسلم می کند.  ابن زیاد برای دست گیری مسلم از همه  شیوه ی استفاده میکند، از ترساندن مردم از وعده و عیدهای که سرهای بسیاری را بی کلاه گذاشت و حتی از تحریک زنان تامانع شوهرشان شوند که به یاری مسلم و جنگ با یزید بروند. حتی برای دستگیری مسلم جایزه تعیین می کند و ابن زیاد این گونه خبیث و نجس است که از هیچ کاری فرو گذار نیست.
با وجود این اقدامات فریبانه ابن زیاد و بی وفای مردم کوفه کم کم مردم از مسلم فاصله می گیرند و گرد او دیگر جمع نمی شوند. کجایند بیعت کنندکان کجایند ان مدعیانی که نامه به امام نوشتند. اینها افرادی بودند که دلهایشان با امام ولی شمشیرانشان علیه امام بود.
مسلم ع تک و تنها در کوفه می ماند . ابن زیاد نیروهای خود را به سمت مسلم رهسپار میکند و مسلم دلاورانه با ارتشیان می جنگد و در اخر ابن زیاد این مرد شریف و یار وفادار امام را از  ارتفاع بلند به زمین می اندازد و به شهادت می رساند.
داستانی از مردانگی مسلم
زمانی که مسلم در کوفه به سر می بردند به خانه هانی بن عروه می رفتد و ماموران ابن زیاد متوجه حضور ایشان در منزل هانی مشوند. روزی خود ابن زیاد وارد خانه منزل هانی بن عروه میشود و مسلم هم در انجا حضور داشتنر و یکی از اصحاب مسلم می گوید الان وقت مناسبی برای کشتن ابن زیاد هست و لی مسلم ان شخص جوان مرد به آن مرد اجازه این کار را نمی دهند و می گویند او الان مهمان ماست ایشان در حالی که به راحتی می توانستند او را به درک واصل کنند به دلیل مهمان بودن و اینکه او بر خانه وارد شده او را به قتل نرساندند.
ای کاش وفاداری، اخلاص، جوان مردی، ولایت مداری از مسلم بن عقیل یاد می گرفتیم.
التماس عا